حبیب حاجی پور

شعر پاییز

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۳
شهریور

پا به متن سفر گذاشتی و رد شدی از میان بعضی ها

خط زدی روی آرزوهایت تا شوی آرمان بعضی ها

وقتی از عشق دیدن لیلی رد شدی از جزیره مجنون

خوب تحت الشعاع خود کردی قصه هفت خان بعضی را

پای میهن پرستی و ایمان سر خود را گذاشتی اما

پیکرت روی خاک می افتاد تا شود نردبان بعضی ها

توی این آب گل شده هر کس آنچه می خواست را به دست آورد

با دو تا عکس با سلاح و لباس جور شد آب و نان بعضی ها

گرچه دادیم پای این میهن آرش و رستم و سیاوش ها

برکتی داشت جنگ ما دیروز تا شود امتحان بعضی ها

عده ای در پی نشان رفتند عده ای بی نشانه برگشتند

باز تاریخ حکم خواهد داد آخر داستان بعضی ها


  • حبیب حاجی پور
۰۵
شهریور

چند وقت است که از شک و یقین لبریزم

قصد دارم به هواداری خود برخیزم

انقلابی به خیابان دلم می ریزم

یک بلیط سفر سرزده روی میزم

تا پرستوی دلم باز به گنبد برسد

می رود جاده که بی وقفه به مشهد برسد

 

باز هم در به در کوچه و بازار شدم

بین جمعیت مشتاق خریدار شدم

با بدهکاری بسیار طلبکار شدم

در دل آینه کاری تو تکرار شدم

پیشکش در حرمت روی سیاه آوردم

به تو از شر خودم نیز پناه آوردم

 

گر چه گویند که در عشق صبوری بهتر

عشق بازی وسط صحن حضوری بهتر

برسم محضر ارباب چه جوری بهتر؟

تا بپردازم از این پس به اموری بهتر

کرده ام قلب خودم پای تو تاراج،همین

در لغت نامه من معنی معراج همین

 

گرچه عمری است که دست دل من رو شده است

در هوای حرم امروز پرستو شده است

خلوتم با تو اگر غرق هیاهو شده است

چه کنم طوطی احساس سخنگو شده است!؟

به رضای تو خداوند رضا خواهد شد

گره با پنجره فولاد تو وا خواهد شد

 

از بهشت حرم خود نفحاتم دادی

"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادی"

کعبه را خواستم از تو که براتم دادی

مستحق گرچه نبودم به زکاتم دادی

بس که آقاست، نخواهید هم او می بخشد

به محبان نه پیاله که سبو می بخشد


توی باغ نبوی میوه نوبر هستی

در خراسان تو رهاورد پیمبر هستی

چون که معروف ترین ناهی منکرهستی

پس علی ابن ابی طالب دیگر هستی

دین اسلام بدون تو بلاتکلیف است

عشق بی نام علی در خطر تحریف است

 

مست و هشیار درون حرمت آزاد است

بی جهت نیست که عشق تو خراب آباد است

چون برای همگی باب رضا میعاد است

نه فقط آهو، در بند تو هر صیاد است

به ضریح تو گره خورده دلم باز نکن

به جوادت قسمت می دهم اعجاز نکن

  • حبیب حاجی پور