حبیب حاجی پور

شعر پاییز

می­رقصد

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۲۲ ب.ظ

 

باد در زلف تو که می­غزلد،شعر من صوفیانه می­رقصد

دست در خانقاه گیسویت،مثل دستان شانه می­رقصد

محو جغرافیای تو شده­اند،یک جهان چشم در پی ات جاری

نقشه چشم­های نفتی تو،همچو خاورمیانه می­رقصد

شب یلدا کنار گیسویت،چایی داغ خنده می­نوشم

بوسه که می­زنی لبانم را،دو عدد هندوانه می­رقصد

لحظه­ی آفرینشت سارا،گونه هایت شراب روییدند

شعر سعدی و حافظ و خیام،زین جهت بی ترانه می­رقصد

رو به روی دل غزل­زده­ام،بنشین عشق را تعارف کن

بنشین و ببین اگر بروی،بر تنم تازیانه می­رقصد

  • حبیب حاجی پور

نظرات  (۳)

  • شاید دوست
  • سلام
    شعر بسیار زیبا بود، از عاشقانه های خیلی قشنگ است!
    چرا درباره ی خداوندگار عشاق (علی بزرگ) شعری نمی سرایید(یا روی صفحه قرار نمی دهید)!
  • حبیب حاجی پور
  • باسلام!

    سپاس گزارم از حضورتان!

    خوش به حال سارا
    قشنگ بود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی